یورگ سن سیز آغلایار

ساخت وبلاگ
غروب شده بود و ساختمون بزرگ بود و من تنها،  نوشتم براش من از تاریکی میترسم جواب داد تو قوی هستی ، نبودم اما . تو ساختمون انگار همه میز و صندلی ها شده بودن اشباح سرگردان و و دورم میچرخیدن  صداهای مبهم زیادی بود . گوشی که زنگ خورد و گفت دروباز کن اومدم ، همه اون اشباح سرگردان ساکت شدن هیچ روح خبیثی تو ساختمون نبود و هیچ ترسی در دلم. حالا من بودم که قدرتمندانه قدم میزدم ساختمون رو و میز و صندلی ها ، دیوارها و حتی هوای ساختمون رام من بودن شاید هم دنیا رامم شده بودن و من قدرتمندترین آدم اون لحظه بودم. یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 7:29

میخواستم بگم زخم ها خوب میشن خوب خوب . اما دیدم نمیشن رد اشون می مونه و هر وقت چشمت بهشون بیفته یه گوشه قلبت هم ممکنه تیر بکشه ، جای سوختگی رو پام مونده و هر دفعه میبینمش یادم میفته تو اون غروب خسته بین خواب و بیداری چه اتفاقی افتاد.  من آدم رو در رو گفتن ها نیستم . جمله هام گیر کرده تو گلوم دوست داشتم بگم اگر قرار بوده شادی هاتون دو برابر بشه و غم هاتون نصف کنار همسفر زندگی اتون اما نشده ، قرار بوده خنده هاتون بلندتر باشه و چشماتون قشنگ تر اما نشده .. و خیلی نشده های دیگه  ...رها کنید. هر چند رد زخم اش خواهد موند برای همیشه .هیچوقت نفهمیدم چرا زندگی به آدم های مهربون تر سخت تر گرفته اما شک ندارم خدا مهربونه بالاخره یک کاری میکنه نمیکنه؟ مگه میشه خدا ناظر زخم ها و جاهای خالی قلب بنده هاش باشه و فقط تماشا کنه؟  یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 7:29